English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6176 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wrecked U کشتی شکسته
wrech U کشتی شکسته
castway U کشتی شکسته
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
shipwreck U کشتی شکسته شدن
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
cast away U کشتی شکسته مطرود
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wreck U لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
heartbroken U دل شکسته
heartsick U دل شکسته
heart broken U دل شکسته
shaky U شکسته
shakier U شکسته
downhearted U دل شکسته
disrupted U شکسته
wrecked U شکسته
shakiest U شکسته
fragmentary U شکسته
running hand U خط شکسته
zigzagging U شکسته
zigzags U شکسته
cursive U خط شکسته
fracted U شکسته
zigzagged U شکسته
broken U شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
zigzag U شکسته
in pieces U شکسته
fragmental U شکسته
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat U کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats U کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard U از کشتی بدریا روی کشتی
giant circle U افتاب شکسته
shatter U قطعات شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
shatters U قطعات شکسته
sherd U کوزه شکسته
fyloft U صلیب شکسته
framentary U شکسته ناقص
flinders U قطعات شکسته
taxis U شکسته بندی
bone setting U شکسته بندی
bonesetter U شکسته بند
broken stone U سنگ شکسته
bone setter U شکسته بند
shards U کوزه شکسته
to run upon the rocks U شکسته شدن
modesty U شکسته نفسی
distort U شکسته شدن
osteopathist U شکسته بند
split screen U صفحه شکسته
hot short U شکسته گرم
a broken arm U بازوی شکسته
broken U شکسته شده
crushed stone U سنگ شکسته
ballast U مصالح شکسته
doddered U شکسته سست
cold short U شکسته سرد
angle bracket U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
chevron U پرانتز شکسته
distorts U شکسته شدن
split-screen U صفحه شکسته
raddled U شکسته شده
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
orthopedics U شکسته بندی
punctures U شکسته شدن
deject U دل شکسته کردن
punctured U شکسته شدن
cauliflower ear U گوش شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
shard U کوزه شکسته
puncturing U شکسته شدن
fracture U سطح شکسته
red short U شکسته سرخ
puncture U شکسته شدن
orthopaedics U شکسته بندی
fracturing U سطح شکسته
fractures U سطح شکسته
fractured U سطح شکسته
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
chippings U سنگ شکسته ریز
humble U شکسته نفسی کردن
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
brick ballast U مصالح شکسته اجری
potsherd U تکه سفال شکسته
refracted U شکسته شدن نور
refract U شکسته شدن نور
pulled U شکسته شده افتاده
refracting U شکسته شدن نور
refracts U شکسته شدن نور
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
broken hardening U سخت گردانی شکسته
humblest U شکسته نفسی کردن
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
jargon U سخن دست و پا شکسته
zircon U سخن دست و پا شکسته
brokenly U بطور شکسته یا بریده
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
splint U وسایل شکسته بندی
splint U چوب شکسته بندی
infirmly U بطور علیل یا شکسته
agmatology U علم شکسته بندی
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
swastika U صلیب شکسته المان نازی
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
free on boand U تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
orthodromics U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
prow U کشتی عرشه کشتی
prows U کشتی عرشه کشتی
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
haywire U خراب
undone U خراب
broken <adj.> U خراب
out of condition U خراب
ruinous U خراب
out of action U خراب
off the rails U خراب
ill conditioned U خراب
out of gear U خراب
wastery U خراب
out of repair U خراب
in disrepair U خراب
in bad repair U خراب
in a bad order U خراب
rotten U خراب
stickit U خراب
wastry U خراب
Recent search history Forum search
0اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
0coopling
0the rudder is put over
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com